خنده دار

رفتم سرم بزنم پرستار میگه یه جا بخواب نورش خوب باشه
منم فکر کردم واسه پیداکردن رگ میگه
بعدخودش با خنده ادامه داد آخه هر کی میاد کلی سلفی و عکس میگیره زیر سرم
گفتم بهتون بگم حداقل نور عکساتون خوب باشه

‏واقعا درک نمیکنم چرا ما بچه 
بودیم سیبیل فابریکامون رو نمیزدیم
من خودم انقد نزدم آخرش بابام برام
تیغ و ریش تراش خرید گفت صادق 
برو این گهو بتراش دیگه، شبیه کفتار
شدی پسرم:)

آقا این مغز خاک برسر از بدو تولد تا لحظه مرگ کار میکنه به جز سر امتحان! یه بار امتحان دینی داشتیم.همه شو نوشته بودم فقط یه سوال جاخالی مونده بود.منم دستمو بردم بالا تا دبیر اومد و گفت بپرس.منم گفتم اقا اگه میشه اینو فقط یه راهنمایی کنید.اونم یه نگاه به سوال کرد و گفت : میتونیم بگیم یه اصطلاحه و رفت.منم یکم فکر کردم و یکدفعه از خودم پرسیدم: یا خدا اصطلاح دیگه چیه؟؟

ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﭘﺰﺷﮏ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﮐﺘﺮ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎ ﺁﭘﺎﻧﺪﯾﺲ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ .
ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﺁﭘﺎﻧﺪﯾﺲ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﺭﺍ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻡ . ﻣﮕﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺁﭘﺎﻧﺪﯾﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ؟

ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺗﺎ ﺯﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ !!!
ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺩ " ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺷﺘﻨﯽ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﯼ ﭘﺮﻭﻭﻭﻭﻭﻭ " ﻣﺒﺎﺭﮎ ...

‏اینجوری که گوسفندا دارند پیشرفت میکنند تنها رقیبشون برای لقبِ اشرف مخلوقات پوله
شاید بگید هیچ چی نمیتونه پولو شکست بده
که باید بگم هیچوقت یه گوسفندو دست کم نگیرید

ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺭﺍﺯﯼ ﺑﻮﺩ !!
ﺍﻭﻧﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺯﮐﺮﯾﺎﯼ ﺭﺍﺯﯼ ﺑﻮﺩ
ﺭﺍﺯﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪ
ﺭﺍﺯﯼ ﻣُﺮﺩ
ﻣﺎﺑﻘﯽ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﺭﺍﺿﯿﻦ

به یارو میگن بابات چجوری مرد ؟

میگه از پشت بوم افتاد رو کولر با کولر افتاد تو بالکن 
نرده های بالکن شکست

به بعد افتاد روی نورگیر 
شیشه های نورگیر شکست

از اونجا افتاد روی گلدونها

ما دیدیم خونرو داره خراب میکنه 
با تیر زدیمش

این "دوستت دارم"
گفتنت 
مثل {موفق باشید}
آخر امتحان 
دیفرانسیل و انتگرال 
است 
یا حرف دکترا
که می گویند: چیزی نیست خوب میشوی!

ولی فیلمای لحظه تولد بچه تونو هیچوقت نشونش ندید، برادرزادم وقت دنیا اومدن یه مدت تو دستگاه بود الان تو هر بحثی میگه حق با منه چون گذشته سختی داشتم

یه پیرمرده و یه پیرزنه و یه پسره و یه دختره تو یه کـوپه
قطار با هم بودن ، قطار مى ره تو تونل و همه جا تاریک 
مى شه ،‌ یهو یه صداى ماچ و بعد هم یه کشیده میاد !!
قطار از تونل میاد بیرون همه نشسته بودن سر جاشون
پیرزنه با خودش مى گه : عجب دختر متین و با حیائـــیه
بااینکه جوونه ودلش مى خواد ولى به کسى راه نمى ده 
تا یارو بوسیدش ، گذاشت زیر گوشش .....!! 
دختره با خودش مى گه : عجب پیرزنه نجیبیه ، با اینـکه 
سنش بالاست و کسى تحویلش نمى گیره ، باز هــــــــم 
نمى ذاره کسى ازش سوء استفاده کنه .
پیرمرده هم با خودش مى گه :‌ بابا عجب بدبختیه‌ ها...! 
یکى دیگه حالش رو مى کنه ما کشیده رو مى خوریم . 
پسره هم با خنده تو دلش مى گه : عجب حالى داد ، تـو
تاریکى کف دست خــودم رو بوسیدم و محکم زدم تـــــو 
گوش پیرمرده .....!!